• نبرد رستم و اشکبوس-۳۷

  • Apr 22 2024
  • Length: 53 mins
  • Podcast

نبرد رستم و اشکبوس-۳۷  By  cover art

نبرد رستم و اشکبوس-۳۷

  • Summary

  • نبرد رستم و اشکبوس و رستم و کاموس ادامه از داستان کاموس کشانی .نشست ۳۷ انجمن ایرانشهر - داستان رزم رستم و اشکبوس پیکار: جنگ، رزم، نبرد. چالاکی: فرزی، تیزی و تندی. خروش: بانگ، فریاد، غریو. اسپ: همان اسب است (به تلفّظ قدیمی‌‎‎‎‎تر). بهرام: سیاره‌‎‎‎‎ی مریخ (که بر فلک پنجم است). کیوان: سیارۀ زُحَل (که بر فلک هفتم است). برگذشت: بالاتر رفت. ساعد: بازو، ما بین کف دست و آرنج. لعل: از سنگ‌‎‎‎‎های گران‌‎‎‎‎قیمت و باارزش به رنگ سرخ. نعل: آهنی که بر کف پای چهارپا میخ کنند تا سم اسب ساییده نشود. ایچ: هیچ.کاموس: نام پادشاه سنجاب که به مدد افراسیاب آمده بود و رستم، اشکبوس، پهلوانِ او را شکست داد. گُرد: پهلوان و مبارز، دلاور. سپردن: طی کردن، درنوردیدن. گُرز: وسیلۀ جنگی قدیمی که از چوب و آهن ساخته می‌شده و سر آن بیضی‌شکل یا گلوله ‌مانند بوده و آن را بر سر دشمن می‌زدند. کمند: ریسمانی که در میدان جنگ برای گرفتار کردن و اسیر کردن دشمن استفاده می‌‎‎‎‎شد. تنگ و بند آوردن: در تنگنا و گرفتاری افکندن.کجا: که (در سبک خراسانی). برخروشید: فریاد زد. بر سانِ: مثلِ، مانندِ. کوس: طبل بزرگ جنگی که برای اعلان و شروع و پایان جنگ نواخته می‌‎‎‎‎شد. سر کسی را به گرد آوردن: کنایه از کشتن، سر او را جدا کردن، نابود کردن. شدن: رفتن. تیز: سریع. رُهّام: پسر گودرز، از جنگاوران و سپاهیان لشکر ایران. خود: کلاه جنگی. گَبر: زره و لباس جنگی، خِفتان. برآویختن: درگیر شدن. گران: سنگین. آهنین: مثل آهن سخت و محکم.آبنوس: چوبی سیاه‌‎‎‎‎رنگ و سخت و گران‌‎‎‎‎بها و سنگین از درختی به همین نام. در این بیت منظور رنگ سیاه است. برآهیختن: بیرون کشیدن شمشیر و جز آن. غمی شدن: خسته شدن، غمگین شدن. سران: مجاز از فرماندهان و پهلوانان (رهّام و اشکبوس). ستوه گشتن: به‌‎‎‎‎جان آمدن، درمانده شدن، خسته شدن. قلب: وسط و میانۀ لشکر. طوس (توس): پسر نوذر، که در دربار چند پادشاه سلسلۀ کیانی از جمله کیکاووس، کیقباد و کیخسرو فرمانده سپاه ایران بود. گفته‌‎‎‎‎اند شهر توس در خراسان را او بنا کرده است. تهمتن: دارای تن نیرومند، شجاع، لقب رستم. برآشفت: عصبانی شد.با جام باده جفت بودن: کنایه از خوشگذران و مست بودن. به آیین: با نظم و صحیح. کارزار: جنگ و پیکار. زه: چلّۀ کمان، وَتَرِ کمان، به زِه: کشیده شده، کنایه از آماده. رزم‌‎‎‎‎آزمای: جنگ‌‎‎‎‎جو. هماورد: حریف، هم‌‎‎‎‎نبرد، رقیب. مشو بازِ جای: به جای خود (لشکر خود) بازنگرد. خیره: متعجّب. عنان: دهانه، افسار. عنان را گران کردن: کنایه از توقّف کردن. بخواند: صدا کرد. کام: مراد، آرزو. نبینی تو کام: کنایه از خواهی مُرد.پُتک: چکّش بزرگ فولادین، آهن‌‎‎‎‎کوب، آنچه آهنگران با آن کوبند. تَرگ: کلاه‌‎‎‎‎خود. ‌‎‎‎‎بارگی: اسب. بیهُده‌‎‎‎‎مرد: مرد نادان. پرخاشجوی: جنگجو. جنگ آوردن: جنگیدن، به جنگ رفتن. سر کسی را زیر سنگ آوردن: کنایه از نابود کردن و شکست دادن او. بستانم: بگیرم. نبرده: جنگاور، دلیر. ز دو روی: از هر دو طرف (لشکر). انجمن: مجازاً سپاه و لشکر. به: بهتر. گردش کارزار: هنگامۀ جنگ. سلیح: مُمال کلمۀ سلاح، ابزار جنگ. فسوس: استهزاء، مسخره، ریشخند.مزیح: مُمال واژۀ مزاح، شوخی. رستم: نام پهلوان داستانی ایران که جنگ‌‎‎‎‎های او در شاهنامه آمده است و به او رستم دستان و رستم زال نیز ...
    Show more Show less
activate_primeday_promo_in_buybox_DT

What listeners say about نبرد رستم و اشکبوس-۳۷

Average customer ratings

Reviews - Please select the tabs below to change the source of reviews.